دیگه خیلی داغ کردی آدمهای مریض رو که نمیشه درستشون کرد هر چقدر هم 

تلاش کنی تازه اونها از عصبانیتت لذت هم می برن پس آروم باش و تند

نرو نهایتش دیدی واقعا اعصابت  رو بهم میریزن قفل کن قسمتی کامت ها 

رو میزارند که فقط خودت پست بذاری فکر کنم بشه این مدلی راستی 

اون تیکه ای که گفتی سبزی پاک می کنند خیلی با نمک بود این دهه هفتاد

ها که دست به سیاه و سفید نمی زنند تازه مامان هاشون غذا تو دهنشان 

میذارن برعکس دهه شصتی ها از همه نظر نسل سوخته هستن خخخخخخ

راستی حالت خوب باشه همیشه نبینم ناراحت باشی یک نفر هم تو این 

چت هایی که می کنند خودش یه این نتیجه برسه کارش اشتباه بوده 

بس است ما بین اینها یک دختره ای نوشته بود نمیدونم خوندی یا نه 

ازت حلالیت خواست و گفت ببخش من چندین اینستاگرام با اسمهای 

مختلف باز کردن و اذیتت می کردم در حین چت کردن بودن که دیدم 

تلفن زنگ زد و گفت برادرم فوت کرده و گفت که حلالش کنی گفت که 

کار اشتباهی کرده نمی گم تذکر خوبه ولی واسه نسل الان دیگه جواب 

نمیده راستی دیشب می خواستم باهات همدردی کنم گفتم عصبانی 

هستی شاید دوست نداشته باشی فکر می کنم وقتی عصبانی میشی 

دوست داری تنها باشی و فکر کنی خخخخخخ درست گفتم یا اشتباه

گفتم یا شاید اصلا کلا اشتباه حرف میزنم یا شاید هم دوباره 

دیوونگی  ام بالا زده خخخخ الهی بگردم تو رو که آنقدر زود عصبانی 

میشی و بعد هم پشیمون میشی ای جانم آستانه ی تحملت رو ببر بالا 

عزیزم تمرین کن که صبور باشی نه همیشه عصبانی بهت نمیاد حیف 

نیست اون خنده های خوشگلی که می کنی رو دریغ بکنی می دونم 

خیلی آدم ناراحت میشه متاسفانه روز به روز داریم از فرهنگ هامون فاصله می گیریم 

تبدیل داریم میشیم به آدمهای تنگ نظر و بی هویت و بدور از فرهنگ 

و بدون ریشه واقعا آدم نگران نسل بعد میشه تو این جامعه خوب 

تربیت بشن واقعا خدا رحم کنه بهشون آدم ها چرا اینطوری 

شدن واقعا دلیلش چیه بگذریم راستی دوازده آذر تولد مامانم بودم 

ولی نبود رفته مسافرت الان یک هفته هست رفته کارهای باغ رو درست کنه نبود که واسش تولد بگیریم بهترین مامان دنیا تا برگرده واسش تولد بگیرم مامانم هم که نیست تمام مسئولیتی خونه بربر عهده من افتاده 

اقایون خونمون هم شلخته هستن منم خیلی دوست دارم همه چی تر وامی

و نظم باشه از ژولیدگی بدم میاد خواهرم هم شایراد رو آورده تا من نگهش 

دارم آخر شب میاد می بردش چون هفته دیگه پایان نامه اش رو میخواد 

دفاع کنه منم گفتم بیار بچه رو تا راحت به کارت برسی کلاخونه دیوونه خونه 

شده باز این بچه های دهه نود چقدر زرنگ هستن یک وجب قد داره من رو فیلم کرده 

چشم ازش نمیشه بر داشت اگه نه  باید منتظر شیطنت عظیم بود ولی خیلی باهوش 

هست انقدر هم حرف میزنه که نگو دیروز انقدر اذیت کرد که نگو دیگه بردمش بیرون 

عاشق بستنی هست و پاستیل بردمش سوپر مارکت تا رفتم بستنی واسش بردارم

جات خالی دیدم دو تا تخم مرغ برداشته و تو مشت اش شکسته و وسط مغازه آقاهه

باز کلی عذرخواهی که مغازه اش کثیف شده دیگه خلاصه داستان ندارم 

راستی عکس بچه های خواهر های عزیز ت اگه کوچیک هستن بذار خیلی 

دوست دارم ببینمش و راستی عکس بعدی پروفایلت اون عکسی که لباس 

سبز پوشیدی و ربش داری رو بذار